خادم | شهرآرانیوز؛ چرا «شاهنامه» مهم است؟ این پرسشی است که بسیاری از بزرگانِ ادبیات به آن پاسخ داده اند، در قالب گفتگو و سخنرانی و مقاله و کتاب، در زمانهای مختلف و هریک از ظن و زبان خود. صاحب نظران در برخی دیدگاههای خود اشتراک دارند، و تفاوت ایشان بیشتر در درجه اهمیت و ارجحیتی است که هریک برای ویژگیهای «شاهنامه» قائل است. در این میان، برخی نیز بر نکات ظریف و کمتر گفته شدهای توجه داشته و آنها را نمایان کرده اند.
یکی از دلایل و انگیزههایی که سبب میشود درباره اهمیت اثری سترگ همچون «شاهنامه» به تکرار صحبت شود این میتواند باشد که قدر و ارج آن، آن چنان که باید نزد مردم و مسئولان شناخته نشده، یا به عمد نادیده گرفته شده است. گفتن از اهمیت «شاهنامه» تلاشی است برای یادآوری داشتهای بی مانند که قرن هاست در ژرفای ذهن و فرهنگ ایرانیان رسوخ کرده و شاید بیش از هر اثر ادبی دیگری ــ به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه ــ در زندگی آنان تأثیر گذارده است.
جلال خالقی مطلق (زاده ۲۰ شهریور ۱۳۱۶)، که حدود چهار دهه از عمرش را به کار روی «شاهنامه» صرف کرده است و ــ به تأیید بسیاری از اهل فن ــ بهترین تصحیح «شاهنامه» را ارائه کرده است، یکی از کسانی است که بسیار و به بهانهها و مناسبتهای مختلف درباره اهمیت «شاهنامه» گفته است. آنچه در ادامه میآید گزیدهای از دیدگاههای او دراین باره است که از سخنرانی اش در لندن در سال ۱۳۶۹ گرفته شده است. این سخنرانی با عنوان «اهمیت شاهنامه فردوسی» در کتاب «سخنهای دیرینه» آمده است.
در یونانی ‘Mythos’ به معنی افسانههای نخستینِ هر ملتی است درباره آفرینش جهان و برخوردهای نخستینِ انسان با طبیعت و نیروهای نیک و بد که در گیراگیر این برخورد خدایان و شهریاران و پهلوانان هر ملت ظهور میکنند. «میتولوژی»، در یک جمله، تاریخ فرهنگ مادی و معنوی اولیه هر ملت است. نخستین بخش شاهنامه، و دست کم حدود پنج هزار بیت از این کتاب، تاریخ میتولوژی ایران است.
[..]در میتولوژی ایرانی یک بلای آسمانی یا قهر طبیعت یا خشم یکی از خدایان بهانهگیر سبب از دست رفتن جهان خیر نیست، بلکه دلیل تباهی جهان خیر در این است که رهبر این مردمان یک روز به غلط میافتد که همه این نعمتها را او خود، تنها، بدون پشتیبانی پروردگار و بدون دستیاری مردمان، پدید آورده است و از اینجا گرفتار خودپرستی و منی میشود و ازپس آن فره ایزدی از او جدا میگردد؛ یعنی پروردگار دست یاری خود را از پشت او برمی دارد، و سقوط میکند. ولی از سوی دیگر واکنش مردم نیز با این رهبر گمراه گشته ازسرِ خرد ــ که در سراسر شاهنامه به عنوان بزرگترین داده ایزد ستایش شده است ــ نیست، بلکه رفتار مردمی است شتاب زده و شورش طلب؛ و از این رو آنها چوب گمراهی رهبر خود را نمیخورند، بلکه چوب نادانی خود را.
به سخن دیگر، در میتولوژی ایرانی، مردمان را از آن جهان بهشتین نخستین به بهانه گندم خوردن نراندهاند، بلکه این مردم، خود، مسئول بلایی هستند که بر سرشان آمده است؛ و اکنون آنچه در میتولوژی ایرانی جالب است این است که پس از جایگزین شدن دوزخ ضحاکی بر بهشت جمشیدی دیگر اصلا سخن از آمدن سرما و گرما و گرسنگی و قحطی و بیماری و جنگ که زندگی مادی مردم را تهدید میکنند نیست، بلکه در درجه اول گله و شکایت از رخت بربستن معنویات است.
[..]و آنچه جالبتر است اینکه این وضعیت به نام یک مشیت الهی که باید پذیرفت و با آن ساخت تبلیغ نمیگردد، بلکه مردمی که خود موجب این وضع بودند خود نیز باید اکنون برای رفع آن دامن همت ببندند؛ و این همان اندیشه مبارزه میان نیک و بد در جهان بینی ایرانی است.
در شاهنامه، بخش ساسانیان را که با حدود ۱۷هزار بیت بیش از یک سوم حجم کتاب را تشکیل میدهد، معمولا، بخش تاریخی شاهنامه مینامند. باآنکه این بخش نیز دارای مطالب افسانهای بسیار هست، ولی باز از نظر مطالب تاریخی دارای اهمیت بسیاری است. درباره تاریخ ساسانیان ما دارای مآخذی به زبانهای یونانی و لاتینی و ارمنی و سریانی و پهلوی و عربی و فارسی هستیم، ولی مطالب شاهنامه، حتی پس از کنارگذاشتن افسانهها و شرح و بسطهای شاعرانه آن، باز از نظر مقدار بر مطالب آثار دیگر میچربد.
اگر شما بخواهید درباره رسوم کشورداری و آیینهای اداری و درباری در ایران پیش از اسلام تحقیق کنید، مانند دریافت مالیات، سکه زدن، نوشتن نامههای دولتی، فرستادن و پذیرفتن سفیر، تشکیلات سپاه، سلاحهای جنگی، رسم تاج گذاری، آیین باردادن و ... و غیره، یا خواسته باشید درباره مراسم خانوادگی و اجتماعی تحقیق کنید، مانند زناشویی، نام گذاری روی کودک، آیین مهمانی و میزبانی، رامشگری و میگساری، جامه و آرایش و بویهای خوش، برگزاری جشنهای ملی، چون نوروز و مهرگان، آذین بستن شهر، هدیه دادن و نثار کردن، سرگرمیها و بازی ها، چون شکار و اسبدوانی و چوگان و شطرنج و نرد، برخی روابط و مناسبات میان اعضای خانواده و افراد جامعه، اعتقادات اخلاقی و دینی مردم، تا برسد به آیین سوگواری و تدفین، یا خواسته باشید درباره طبقات اجتماع و مشاغل گوناگون و وضع زنان تحقیق کنید یا خواسته باشید درباره برخی دانشها و فنون، چون پزشکی، نجوم و موسیقی و شعر تحقیق کنید ...، در تحقیق همه این زمینهها، یکی از مآخذ مهم شما و گاه تنها مأخذ شما شاهنامه فردوسی است.
اهم آنچه از ادبیات پهلوی به ما رسیده نوشتههای دینی و زرتشتی است و از ادبیات غیردینی آن چیز [زیادی]به جا نمانده است. [..]برخی از آثار پهلوی در سدههای دوم و سوم و چهارم هجری به عربی و فارسی ترجمه شدند (تنها آنچه ابن ندیم در کتاب «الفهرست» از ترجمههای پهلوی به عربی نام میبرد نزدیک صد کتاب و رساله است)، ولی متأسفانه، نه تنها اصل پهلوی، بلکه تقریبا همه ترجمههای عربی و فارسی این آثار از دست رفته اند.
[..]شاهنامه فردوسی ــ تنها حجم آن را که درنظر بگیریم ــ یکی از مهمترین این آثار است و ما با داشتن شاهنامه ترجمه شاعرانهای از «خداینامه» و تعداد زیادی از رسالات کوچک و بزرگ پهلوی، ازجمله «کارنامه اردشیر بابکان» و «یادگار زریران» و «یادگار بزرگمهر» که اصل پهلوی آنها نیز مانده است، دردست داریم.
بسیاری از آنچه شاهنامه از فرهنگ باستان ایران گرفته بود، از میتولوژی [اسطوره شناسی]و تاریخ و آیین کشورداری و بسیاری از آداب ورسوم خانوادگی و اجتماعی، به فرهنگ ایران اسلامی منتقل شد، و بدین ترتیب شاهنامه مانند پلی شد که دو فرهنگ پیش از اسلام و بعد از اسلام ایران را به یکدیگر متصل ساخت، و آن استمرار فرهنگ ایران که با حمله عرب آسیب بزرگ دیده بود به وسیله شاهنامه تاحدزیادی مرمت یافت.
تحقیقات بسیار زیادی لازم است تا بتوان همه جنبههای نفوذ شاهنامه را در زندگی ایرانیان نشان داد، از نفوذ شاهنامه در ورزش باستانی گرفته تا برسد به ادبیات توده و هنرهای نمایشی [..]؛ و یا، برای مثال، بخش بزرگی از نامهای ایرانی که ما روی کودکان خود میگذاریم ــ اگر بگذاریم ــ دراصل از شاهنامه گرفته شدهاند.
[کسانی]هستند که معتقدند بدون نیازی که درمیان اهل قلم به شاهنامه پیدا شده بود زبان عربی جای زبان فارسی را میگرفت و یا دست کم موضع آن را به عنوان زبان نوشتار بسیار ضعیف میکرد. صرف نظر از این موضوع، شاهنامه، به خاطر گنجینه بزرگ واژههای فارسی آن، برای موجودیت زبان فارسی اهمیت کمتری ندارد.
اگر ما ازمیان آثار موجود و کهن زبان فارسی آنهایی را که مانند شاهنامه رقم واژههای بیگانهشان نسبت به کل واژههای کتاب از حدود پنج درصد بیشتر نیست، به یک جا گرد آوریم، حجم همه آنها روی هم رفته به حجم شاهنامه نمیرسد، به طوری که، اگر شاهنامه را نداشتیم، هرکس میتوانست ادعا کند که زبان فارسی بدون رقم بزرگی از واژههای بیگانه زبانی ناتوان یا ــ دست کم ــ فاقد فصاحت و شیوایی است؛ از این رو، اگر ما شاهنامه را تیرک میانی خیمه زبان فارسی بنامیم، اغراق نکردهایم.
شاهنامه کهنترین اثر شعر فارسی است که به طور کامل به دست ما رسیده است. میتوان تأثیر بزرگ این کتاب را بر سراسر ادب فارسی حدس زد. نه تنها مورخان و فرهنگ نویسان و حماسه سرایان و مؤلفان کتب اخلاق، بلکه اکثر متفکران و شعرای بزرگ زبان فارسی، از آن میان شیخ فریدالدین عطار، عمر خیام، شیخ اشراق سهروردی، مولانا، سعدی و حافظ، هریک، به نحوی از شاهنامه تأثیر پذیرفتهاند.
ولی شاهنامه، به عنوان بزرگترین منبع تاریخ و افسانه و لغت و حکمت و اخلاق ایرانی، تنها بر طبقه شاعران و متفکران پس ازخود تأثیر نکرده است، بلکه به همان نسبت بر ادبیات توده. ازمیان آثار ادبی ما، هیچ اثری به اندازه شاهنامه فردوسی و دیوان حافظ نتوانستهاند آن دیوار ضخیمی که طبقه باسواد را احاطه میکند بشکافند و به میان توده مردم نفوذ کنند، و ازمیان این دو اثر باز شاهنامه، به علت شهرت افسانههای آن، معروفِ تودههای وسیعتری از مردم ایران است، حتی ایرانیانی که زبان مادری آنها فارسی نیست و نیز ملل همسایه ایران، چون ترک ها، روسها و عرب ها.
ارزش ادبی یک اثر عبارت است از مجموعه ارزشهایی که آن اثر از جنبههای گوناگون دارد؛ جنبه هنری یک اثر تنها یکی از این ارزش هاست که البته در ارزیابی یک اثر ادبیْ عنصری بسیار مهم است.
[..]داستانهایی که در شاهنامه از جنبه هنر داستانسرایی اهمیت خاص دارند عبارت اند از داستان زال و رودابه، داستان هفتخان رستم، داستان رستم و هفت گردان در شکارگاه افراسیاب، داستان رستم و سهراب، داستان سیاوخش، داستان رفتن گیو به ترکستان، داستان فرود سیاوخش، داستان اکوان دیو، داستان بیژن و منیژه، داستان رزم یازده رخ، داستان گشتاسب و کتایون، داستان هفتخان اسفندیار، داستان رستم و اسفندیار، و داستان رستم و شغاد.
غیر از این چهارده داستان، قطعات کوچک و بزرگ بسیاری در شاهنامه هست که شاعر در آنها فرصت سخنپردازی بیشتری یافته است، مانند قطعه نبرد رستم با اشکبوس، روایت تازیانه جستن بهرام، مرثیه باربد بر خسروپرویز، و ... و غیره.
ملتی که هویت خویش را [پس از سقوط ساسانیان]ازدست داده بود و نگران و سرگردان، میرفت تا در یک جهان چندملیتی به کلی متلاشی گردد، ناگهان، شناسنامه خود را بازیافت، بازیافت و ورق زد و دید که آن تازیان که دیروز بر او حکومت کردند و این ترکان که امروز به جای آنان نشسته اند روزگاری بندگان او بودند.
فردوسی با آفرینش شاهنامه رشته از هم گسیخته ملیت ایرانی را از نو گره زد. از آن پس، صدها بد حادثه و آشوب زمانه بر ما گذشت. نام بچهها و کوچه هایمان هم بیگانه گشت، ولی هویت ایرانی خود را همچنان نگه داشته ایم و این را تا حدود زیادی مدیون شاهنامه ایم.